مردی که همه کوه های ایران را به خانه خود برد
به گزارش پرسینا بلاگ، سهند، سبلان، توچال، هاوانه، نیزوا، تفتان، دنا، الم کوه و آرارات؛ حتما اسامی این کوه ها را شنیده اید. این گزارش سال 1388 در خبرنگاران سرنخ منتشر شد.
به گزارش خبرنگاران، مردی در شهرستان ملکان زندگی می نماید که همه این کوه ها را خلاصه نموده و یکجا در ویترین مغازه اش جا داده است. این آقا به هر کوهی که سفر نموده، قلوه سنگی را به عنوان یادگاری به خانه اش آورده و حالا بعد از گذشت این همه سال، مجموعه ای عجیب وغریب دارد؛ مجموعه ای از300-200 قلوه سنگ دوست داشتنی!
همه چیز از سالی آغاز شد که روستای ملکان به شهرستان تبدیل شد؛ یعنی سال 1374. تا پیش از آن لطف الله فیروزیان و دوستانش به کوه های اطراف ملکان زیاد سفر می کردند اما این صعودها زمانی جدی و بیشتر شد که روستای ملکان شهرستان شد و ما به میمنت همین اتفاق، هیأت کوهنوردی شهرستان ملکان را افتتاح کردیم و از همان موقع صعودهایمان به طور جدی و حرفه ای آغاز شد. اما این بار دیگر هدفمان کوه های شهرستانمان نبود بلکه توانستیم به کوه های مختلف ایران صعود کنیم. این حرف ها را لطف الله فیروزیان می گوید؛ کسی که در شهرستان ملکان به مجموعه دار قلوه سنگ معروف شده است. قلوه سنگ هایی که این مرد کلکسیونر در ویترین مغازه اش جمع نموده یادگاری های او از صعودهایش به کوه های کشور است!
یادگاری از هر کوه
لطف الله از همان دوران کودکی که همراه خانواده اش برای پیک نیک و سرگرمی به دامنه کوه های شهرستان ملکان می رفت عاشق بازی با سنگ ها بود. به همین دلیل در فاصله ای که ناهار آماده می شد در اطراف کوه می چرخید و سنگ های خوش ترکیب و خوش آب و رنگ را برمی داشت و در کیسه ای جمع می کرد تا در یک وقت مناسب با آنها بازی کند.
روزها گذشت و آقای مجموعه دار با همان علاقه دوران کودکی به دل کوه زد و هر سنگ خوش تراشی را که دید در کوله پشتی اش جمع کرد تا به مجموعه اش اضافه کند. او می گوید: اولین کوهی که بعد از کوه های ملکان به آن صعود کردم، سهند بود با ارتفاع 3752 متر! آن روز همراه یک گروه 30 نفره به این کوه سفر کردم. همان موقع که به قله رسیدم تصمیم گرفتم از آن کوه یک قلوه سنگ برای یادگاری به خانه مان ببرم.
آن موقع اصلا هدفی برای جمع کردن کلکسیون نداشتم و اگر آن سنگ را برداشتم به این خاطر بود که یک یادگاری از آن کوه داشته باشم؛ چون مطمئن نبودم که دوباره به آنجا بروم. لطف الله فیروزیان به همین ترتیب و با همین هدف هر وقت به کوهی سفر می کرد، یک یا چند قلوه سنگ خوش ترکیب را در کوله پشتی اش جا می داد و سر فرصت آنها را به مجموعه اش اضافه می کرد.
سنگ هایی ارزشمندتر از طلا
کم کم آقای فیروزیان در شهرستان ملکان حسابی معروف شد. البته هم به واسطه سنگ هایش و هم به این خاطر که مجموعه سنگ هایش را در ویترین مغازه طلافروشی اش و کنار دیگر جواهرات چیده بود و مردم شهر با تماشا این ویترین حسابی متعجب می شدند. حتی آن اوایل برخی ها فکر می کردند سنگ ها فروشی هستند و با کنجکاوی درباره آنها سؤال می کردند؛ آقا این سنگ ها فروشی است؟ آقا لطف الله جنس این سنگ ها چیست؟ چرا کنار طلاها سنگ گذاشته ای؟ آقای فیروزیان این سنگ ها به چه درد می خورد، فقط فضای مغازه را پر نموده؛ چرا آنها را بیرون نمی ریزی!؟.
لطف الله سؤال های مردم و به خصوص مشتریانش را با خنده برایمان تعریف می نماید و ادامه می دهد: خب برخی ها که اطلاعات زیادی راجع به سنگ ها نداشتند زیاد سؤال می کردند. اما دانشجوها با تماشا سنگ ها حیرت زده می شدند. خیلی ها هم دوست داشتند به سنگ ها دست بزنند؛ سنگ هایی که هرکدامشان مرا یاد سفرها و صعودهایم می اندازند و من آنها را به میزان جانم دوست دارم. شاید باور نکنید اما ارزش آنها برای من از طلاهای مغازه ام هم بیشتر است.
فسیل بازمانده دوران دایناسورها!
در مجموعه آقای کلکسیونر همه نوع سنگی پیدا می شود. لطف الله با آوردن سنگ های بیشتر به خانه و بزرگ تر شدن مجموعه اش به این صرافت افتاد که درباره سنگ ها مطالعه کند؛ در میان سنگ های من قطعه فسیل هم به چشم می خورد. با مطالعه روی این فسیل ها متوجه شدم آنها مربوط به دوران مزوزوئیک هستند؛ یعنی فسیل هایی که تشکیل آنها به 65 تا 140 میلیون سال پیش بر می شود. اینها را وقتی فهمیدم که چند کتاب زمین شناسی را به طور مفصل زیر و رو کردم و کم کم به ارزش سنگ ها و فسیل هایی که به خانه آورده بودم پی بردم.
از آن موقع به بعد لطف الله وقتی غرق در دنیای سنگ ها شد، به ارزش آنها پی برد و این بار هر کس که از او سؤال می کرد، مرد مجموعه دار اطلاعات مفیدی را درباره سنگ های پشت ویترین مغازه اش تحویل او می داد؛ با مطالعه ای که داشتم فهمیدم پیشینه خیلی از این سنگ ها و به خصوص فسیل ها به دوران دایناسورها بر می شود. آخر خیلی از عمرشان می گذرد. اما برای اینکه بیشتر مطمئن شوم، می خواهم این فسیل ها را به چند کارشناس نشان دهم تا از این بابت اطمینان پیدا کنم.
اینها تعدادی از همان فسیل هایی هستند که ارزش علمی و تحقیقاتی نیز دارند
لطف الله بارها سنگ ها و فسیل هایش را به دانشجویان زمین شناسی شهرستانشان به امانت داده و آنها این فسیل ها را به دانشگاهشان برده و روی آنها تحقیق نموده اند. حتی برخی از این دانشجویان با ذوق به مرد مجموعه دار گفته بودند: چقدر خوب است که شما این فسیل های نادر را به اینجا آورده اید. این فسیل ها و برخی از این سنگ ها را به سختی می شود پیدا کرد و شما کار ما را راحت نموده اید و نمونه فسیل هایتان حرف ندارد. همین حرف ها و نظرهاست که به لطف الله فیروزیان انرژی می دهد تا او در صعودهایش در پی سنگ های عجیب و شگفت انگیزتری باشد؛ سنگ هایی که توجه خیلی ها را به خودشان جلب می نمایند.
از سنگ کنگومرا تا پنبه نسوز
تا به حال به کوه ها و غارهای زیادی برای سرگرمی و ورزش سفر نموده ام؛ از سهند و سبلان و توچال بگیرید تا دماوند و آرارات و تفتان و دنا. من به هر کوهی می روم محال است وقتی را برای پیدا کردن یک سنگ خوش ترکیب اختصاص ندهم. به همین دلیل سنگ هایم با اولین نگاه نظر خیلی ها را به خود جلب می نماید. لطف الله حالا به تماشا هر روزه سنگ هایش عادت نموده است. او دوست دارد شهرشان صاحب موزه شود و سنگ هایش را به آنجا ببرد تا مردم با تماشا آنها به یاد او بیفتند.
حالا در کلکسیون این آقای زرگر مجموعه دار همه نوع سنگی به چشم می خورد. سنگ کنگومرا (سنگی که سیمانی شده است)، سنگ برش که به وسیله یخچال ها درست می شود، سنگ های دگرگون، سنگ های فسیلی، سنگ های آتشفشانی، سنگ های آذرین درونی (که در نمای برخی از ساختمان ها و به خصوص بانک ها استفاده می شود)، سنگ های گل گوگرد، سنگ های کوارت (که مثل شیشه هستند)، سنگ پنبه نسوز (سنگی که به توری وسط چراغ های روشنایی تبدیل می شود) و تعدادی قندیل تنها بخشی از مجموعه لطف الله فیروزیان هستند؛ برخی ازسنگ های مجموعه ام را خیلی اتفاقی از روی کوه برداشته ام، برخی ها را از دهانه های آتشفشانی پیدا نموده ام؛ مثل سنگ گل گوگرد که آن را از دهانه تفتان در زاهدان برداشته ام یا از دهانه آتشفشانی کوه دماوند.
اما بیشتر قندیل ها را از غارهایی که رفته ام آورده ام؛ مثل غار علیصدر در همدان یا غار هامپور مراغه که به غار کبوتران معروف است و همین طور غارهای جلبک لو یا سهولان در مهاباد. لطف الله بعد از این همه سفر حق دارد با تماشا سنگ ها و فسیل های سنگی اش یاد خاطره هایی که با گروه کوهنوردی شهرستانشان داشته بیفتد؛ به همین دلیل عاشق این قلوه سنگ هاست و دوست دارد آنها را تا آخر عمرش به همین صورت حفظ کند.
هم سنگ، هم سبزه
حالا اهالی شهرستان هم که از علاقه مرد مجموعه دار به سنگ هایش باخبر شده اند، گاهی اوقات به او سنگ هدیه می دهند؛ گرچه همه سنگ های آنها زیبا نیستند و حتی خیلی از آنها معمولی اند اما من به هدیه این دوستان احترام می گذارم و آنها را در مجموعه ام نگه می دارم.
اما در میان این مجموعه چند سنگ هستند که حسابی آقای مجموعه دار را عاشق خود نموده اند. یکی از این سنگ ها را می توانید موقع تحویل سال، وسط سفره هفت سین خانواده فیروزیان ببینید؛ این سنگ نه کیلو وزن دارد و وسط و دور و بر آن سوراخ است. به همین دلیل خانمم چند وقت مانده به تحویل سال در این سنگ عدس و گندم می کارد تا خیالمان از بابت سبزه سفره هفت سین راحت شود و آن قدر رشد سبزه در این سنگ تماشای است که خدا می داند. در خانواده ما همه عاشق این سنگ هستند.
اینها بخشی از سنگ های رسوبی هستند که آقای مجموعه دار آنها را از دل طبیعت پیدا نموده است
حالا این سنگ جای دو تا از سین های سفره هفت سین ما را گرفته است؛ چراکه هم سبزه است و هم سنگ. این سنگ نه کیلویی را لطف الله در اولین صعود خود به کوه سهند آورده است؛ این سنگ وزن زیادی داشت اما آن قدر چشمم را گرفته بود که به هیچ وجه نمی توانستم از آن بگذرم. کوله ام همین طوری هم سنگین بود.
وقتی که این سنگ را هم در آن جا دادم سنگین تر شد. تا وقتی که به پایین کوه برسیم، داشتم از نا می رفتم. حتی یک مدتی ستون فقراتم حسابی درد می کرد. حواسم نبود که این درد از کجا به جانم افتاده اما کمی که فکر کردم یاد سنگ نه کیلویی افتادم. گرچه تحمل آن درد به قیمت داشتن سنگ سفره هفت سینمان می ارزید. یکی دیگر از خاطرات سنگی آقای کلکسیونر مربوط می شود به سنگی که آن را در دوران سربازی اش پیدا نموده است؛ محل سربازی ام در کردستان بود.
یک بار که موقع کشیکم بود یک سنگ را برداشتم و با چاقو آن را آن قدر تراشیدم تا اینکه شبیه به قلب شد. هنوز آن سنگ را در مجموعه ام کنار سنگ های دیگر نگه داشته ام و هر وقت به آن نگاه می کنم تمام خاطرات دوران سربازی برایم زنده می شود.
امانت شاید، هدیه اصلا
همه رنگ ها در مجموعه سنگ های فیروزیان دیده می شود؛ سنگ های صورتی، یشمی، خاکستری، آبی، قرمز، سیاه و حتی قندیل های زردرنگ و آهکی. مردم دیگر به تماشا این رنگ ها در ویترین مغازه زرگری فیروزیان در بازار صفا عادت نموده اند. خیلی ها می گویند که این سنگ ها به طلا و جواهرات پشت ویترین نمای زیباتری هم داده اند. البته تا به حال پیش نیامده که فیروزیان سنگ هایش را به کسی بدهد؛ البته به امانت شاید، آن هم به این شرط که شخصی که سنگ ها را به امانت می برد از آن به خوبی نگهداری کند. اما هیچ وقت سنگ هایش را به کسی هدیه نداده است؛ چراکه سنگ های آقای کلکسیونر به جانش بسته اند و او به هیچ وجه حاضر نیست خاطرات کوهنوردی و صعودهایش را به کسی هدیه کند.
لطف الله فیروزیان عاشق کوهنوردی است و خیلی از اتفاقات زندگی اش در کوه اتفاق افتاده
سنگ های خاطره
در کوه انسان به خدا نزدیک تر است؛ این جمله ای است که خیلی از کوهنوردان به آن اعتقاد دارند اما تا زمانی که به نوک یک قله نرسید صحت این جمله را متوجه نمی شوید. من هم مثل خیلی های دیگر هر وقت پا به کوه می گذارم این حس به سراغم می آید. به همین دلیل تا به امروز به هر کوهی که صعود نموده ام، خاطراتم را نوشته ام؛ البته با جزئیات کامل آن کوه؛ از شرایط آب وهوایی اش گرفته تا موقعیت جغرافیایی و مسیرهای رفت وبرگشت.
این حرف ها را لطف الله فیروزیان می گوید؛ مجموعه دار سنگ ها که با تماشا هر سنگ غرق در خاطرات کوهنوردی اش می شود. آقای مجموعه دار در کنار کلکسیون سنگ هایش یک حرکت جالب دیگر هم انجام داده؛ او میخواهد با نوشتن داستان صعودش به هر کوهی یک کتاب کامل را از سفرهایش چاپ کند و در اختیار مردم شهرستان ملکان بگذارد. اگر کسی هوای سفر به کوه های ایران به سرش زد خیالش راحت باشد؛ چراکه می تواند به راحتی با خواندن خاطرات او، اطلاعات کاملی درباره آن کوه به دست بیاورد.
همین سنگ نه کیلویی که مرد مجموعه دار آن را در اولین صعودش به کوه سهند پیدا نموده، او را یاد یک خاطره تلخ می اندازد که البته به شیرینی ختم به خیر شده است. او می گوید: داشتیم در این کوه استراحت می کردیم که ناگهان مار یکی از دوستانم را نیش زد. من آدمی هستم که اگر کسی جلوی من آمپول بزند حالم بد می شود اما آن روز پای مرگ و زندگی دوستم در میان بود. شاید باورتان نشود اما چاقو را برداشتم و به گفته و خواست دوستم محلی را که مار نیش زده بود سوراخ کردم و بعد خون آلوده آن قسمت را مکیدم. داشتم از وحشت می مردم اما بالاخره این کار را انجام دادم و حالا از اینکه دوستم سالم است خوشحالم. لطف الله حالا با تماشا هر کدام از این سنگ های رنگی به یاد تک تک خاطراتش می افتد؛ خاطره هایی که گاهی وقت ها تلخ هستند و گاهی شیرین؛ درست مثل خود زندگی.
منبع: همشهری آنلاین